زلال باشیم
پرسيدم... ، چطور، بهتر زندگي كنیم؟
با كمي مكث جواب داد:
گذشته ات را بدون هيچ تاسفي بپذير،
با اعتماد، زمان حالت را بگذران،
و بدون ترس براي آينده آماده شو
ايمان را نگهدار و ترس را به گوشه اي انداز.
شك هايت را باور نكن،
و هيچگاه به باورهايت شك نكن.
زندگي شگفت انگيز است ، در صورتي كه بداني چطور زندگي كني.
پرسيدم،آخر...
و او بدون اينكه متوجه سوالم شود ، ادامه داد
مهم اين نيست كه قشنگ باشي ... ،
قشنگ اين است كه مهم باشي! حتي براي يك نفر .
كوچك باش و عاشق ... كه عشق ، خود مي داند آيين بزرگ كردنت را..
بگذار عشق خاصيت تو باشد ، نه رابطه خاص تو با كسي.
موفقيت پيش رفتن است نه به نقطه پايان رسيدن ..
داشتم به سخنانش فكر مي كردم كه نفسي تازه كرد و ادامه داد ...
هر روز صبح ،آهويي از خواب بيدار مي شود و براي زندگي كردن و امرار معاش در صحرا مي چرايد،
آهو مي داند كه بايد از شير سريعتر بدود ، در غير اين صورت طعمه شير خواهد شد،
شير نيز براي زندگي و امرار معاش در صحرا مي گردد ، كه مي داند بايد از آهو سريعتر بدود تا گرسنه نماند ..
مهم اين نيست كه تو شير باشي يا آهو...
مهم اين است كه با طلوع آفتاب از خواب برخيزي و براي زندگيت ، با تمام توان و با تمام وجود شروع به دويدن كني..
به خوبي پرسشم را پاسخ گفته بود ولي مي خواستم باز ادامه دهد و باز هم به ...
كه چين از چروك پيشانيش باز كرد و با نگاهي به من اضافه كرد
زلال باش... ، زلال باش
اش...